ارسال پیامک

بازدید کننده محترم ، به وب سایت پیامک یاب خوش آمدید. برای ارسال پیامک جدید و استفاده از دیگر خدمات وب سایت باید در سایت عضو شود و سپس با استفاده از نام کاربری و واژه رمز خود وارد سایت شوید. در صورتی که عضو وب سایت هستید با نام کاربری و واژه رمز خود وارد شوید. همچنین بعد از عضویت در وب سایت امکان ارسال پیامک از طریق نرم افزار تلفن همراه هم برای شما وجود دارد.

مامانم دو دقیقه بعد سال تحویل:پاشین بپوشیم بریم خونه مامانم عید دیدنی...
بابام|:
داداشام):
من(:
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
خدایا کمکم کن در اوج خوشی و لذت هم تو را فراموش نکنم تویی را که هرگز فراموشم نمی کنی...
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
ای مریم من در دل خاکت تو بستر نمودی
ناگه به سفر رفتی و خاکم تو بر سر نمودی
یادگار مریم هاله ای ز ماتم مانده در خیالم
به شام تیره بجز خیال رویش دگر کسی ندارم...
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
به من نخند تو هم یه روز دلت
دل به کسی میبنده
اون روز می بینی عاشقی
گریه داره نه خنده...
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
گفتی اگه من مردم چقد بمن وفاداری
عشق و به فراموشی چند روزه تو می‌سپاری
گفتم تو که میدونی سرخاک تو میمیرم ولی تا لحظه مردن دل از تو نمیگیرم...
گفتم از تو می ترسم یه وقت بری و تنهاشم از این هجران از این دوری منم همدرد ابرا شم...
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم
با کافران چه کارت گر بت نمی پرستی...
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
داریه من کو؟
.
.
.
.
.
.
الکی مثلا من حاجی فیروزم
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
تو گفتی که با بهار میام
پس چرا نیومدی...
حالا دیگه باور می کنم
که بی وفایی...
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
ای سرو پای بسته به آزادگی مناز
آزاده من که از همه دنیاگذشته ام...
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
بیاین در آغاز این فصل زیبابیشتر از اینکه به فکر لباسای آنچنانی باشیم به فکرشکمهای گرسنه ای که عیدبرایشان مثل روزهای دیگرسال با رنج سپری میشود هم باشیم جیبهایمان را حتی اگر کم پول باشد با لبخند با آنهاتقسیم کنیم و بدانیم شادی سهم همه است...
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
تا بدین منزل نهادم پای را
از درای کاروان بگسسته ام.
گرچه می سوزم از این آتش به جان ،
لیک بر این سوختن دل بسته ام.
تیرگی پا می کشد از بام ها :
صبح می خندد به راه شهر من.
دود می خیزد هنوز از خلوتم.
با درون سوخته دارم سخن.
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
فرسود پای خود را چشمم به راه دور
تا حرف من پذیرد آخر که :زندگی
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
روزی که دانش لب آب زندگی می کرد،انسان در تنبلی لطیف یک مرتع
با فلسفه های لاجوردی خوش بود.اما گاهی آواز غریب رشددر مفصل ترد لذت می پیچید.زانوی عروج خاکی می شد.آن وقت انگشت تکامل در هندسه دقیق اندوه تنها می ماند.
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
چگونه می شد چید
گلی را که خیالی می پژمراند؟
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
شب را نوشیده ام
و بر این شاخه های شکسته می گریم.
مرا تنها گذار
ای چشم تبدار سرگردان !
مرا با رنج بودن تنها گذار.
سهراب سپهری
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
پاکدامنی یعنی برایت مهیا باشد و تو بخاطرعشق به خدایت خطانکنی مثل حضرت یوسف علیه السلام...
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
حافظ آنروز طربنامه عشق تو نوشت
که قلم بر سر اسباب دل خرّم زد...
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
در این بهار تازه که گلها شکفته اند
لبخند عشق زن که زیبا ببینمت...
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
من از بیگانگان هرگز ننالم که با من هر چه کرد آن ((آشنا))کرد...
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
دستانت سهم دستان من است اما چه حق ناشناس
با دستهای بیگانه آشناترند...
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
در میان این همه آدم تنهایم
مثل قایقی کوچک در قلب دریایی بیکران...
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
دستم را رها کردی و رفتی اما...
دل پر حسرتم را بگو چرا بردی؟
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
دوام دولت اندر حق شناسیست
زوال نعمت اندر ناسپاسی است
اگر فضل خدا بر خود بدانی
بماند بر تو نعمت جاودانی
چه ماند از لطف و احسان و نکویی؟
حرامت باد اگر شکرش نگویی
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
جوان سخت رو در راه باید
که با پیران بی‌قوت بپاید
چه نیکو گفت در پای شتر مور
که ای فربه مکن بر لاغران زور
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
حدیث پادشاهان عجم را
حکایت نامهٔ ضحاک و جم را
بخواند هوشمند نیکفرجام
نشاید کرد ضایع خیره ایام
مگر کز خوی نیکان پند گیرند
وز انجام بدان عبرت پذیرند
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵