ارسال پیامک

بازدید کننده محترم ، به وب سایت پیامک یاب خوش آمدید. برای ارسال پیامک جدید و استفاده از دیگر خدمات وب سایت باید در سایت عضو شود و سپس با استفاده از نام کاربری و واژه رمز خود وارد سایت شوید. در صورتی که عضو وب سایت هستید با نام کاربری و واژه رمز خود وارد شوید. همچنین بعد از عضویت در وب سایت امکان ارسال پیامک از طریق نرم افزار تلفن همراه هم برای شما وجود دارد.

به دل گفتم زچشمانش بپرهیز
که هشیاران نیامیزند با مست
سعدی
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
ز شهر نور و عشق و درد و ظلمت, سحرگاهی زنی دامن کشان رفت
پریشان مرغ ره گم کرده ای بود, که زار وخسته سوی آشیان رفت...
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
نالیدن از این فاصله ها کار قلم نیست
در خانه ی ما جز غم دوری تو غم نیست
افسانه نگو چگونه دست از تو کِشم من ؟
من عاشق چشمان تو ام! دستِ خودم نیست . . .
۱۸ ۱ ۰ ۲
روزها رفت ولی یاد تو کمرنگ نشد
سالها رفت و دل من سنگ نشد
ذهن من بستر صد خاطره با یاد تو بود
نامت از صفحه این خاطره کمرنگ نشد
۱۸ ۱ ۰ ۲
ناسپاس از عشق پاکت نیستم
من که عمری با خیالت زیستم
دوستت دارم به جان تو قسم
روی حرفم تا ابد می ایستم!
۱۸ ۱ ۰ ۲
عشق یعنی روح را آراستن
بیشمار افتادن و برخاستن !
هر که با عشق آشنا شد مست شد
وارد یک راه بی بن بست شد!
۱۸ ۱ ۰ ۲
بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید
بهار رفت و تو رفتی و هر چه بود گذشت
۴۴
۳۳ ۳۰ ۱ ۱۵
رفتی وبعد خاطره هایت یکی یکی مهمانی آمدند دراین خانه کبود
حتی سراغ خاطره هایت نیامدی
وقتی که دستمال دلم خیس گریه بود
۴۴
۳۳ ۳۰ ۱ ۱۵
ای پاکتر از آیینه قلبم شکسته است
دیگر از این سکوت غریبانه خسته است
اینجا تمام پنجره ها مرده اند و باز
چشمان من به شوق نگاهت نشسته است
از آن زمان که رفتی..دیگر نیامدی
انگار بند بند من ازهم گسسته است
۴۴
۳۳ ۳۰ ۱ ۱۵
نگاه ساده ات دست از خیالم بر نمی دارد
من آن را بانی این ماجرا هرگز نمی بخشم
غریبی را گمان کردن که با تو میبرم از یاد
تو را آری به ظاهر آشنا هرگز نمی بخشم
تمام برگهای دفترم پر می شود امشب
از این شعری که میگوید تو را هرگز نمی بخشم
۴۴
۳۳ ۳۰ ۱ ۱۵
غزلهایی که بال افشان مرا هر روز می بردند
از اینجا خانه ام تا ناکجا هرگز نمی بخشم
گناه چشم هایت را از آن روزی که با احساس
مرا می خواند بی تابانه تا آغوشت هرگز نمی بخشم
۴۴
۳۳ ۳۰ ۱ ۱۵
دیوانه عشقت را به زیارت دریاب, زانکه بیچاره همان دل نگران است که بود.
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
مدتی میگذرد از تو ندارم خبری / چه کنم ناله من هیچ ندارد اثری / شب و روز از غم تو سخت پریشان حالم / نه نشانی زتو آمد نه پیامی جانم...!!!
۱ ۳ ۰ ۰
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
شیوه چشمت فریب جنگ داشت
ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم
نکته ها رفت وشکایت کس نکرد
جانب حرمت فرو نگذاشتیم
گفت:خود دادی به مادل حافظا
مامحصل برکسی نگماشتیم
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
کشتی نشستگانیم ای باده شرطه برخیز
باشدکه باز بینیم دیدار آشنا را
حضرت حافظ
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
مگوی که سعدی از این درد جان نخواهد برد, بگو کجا برم آن جان,کز غمت ببرم...
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
ز کم و بیش جهان گوشه غم ما را بس
که ز سودای کم و بیش گذشتیم و گذشت
سعدی بزرگ
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
خبر نداشتی ای آب زندگانی من, که مرگ تشنه لبی در کنار جوی تو بود, بسان صورت دیوار چشم حسرت من, به هرطرف که روان می شدی بسوی توبود
جناب سعدی
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
کاش می شد که تو را آسان دید, یا تو را از میان رویا دزدید ,ای کاش...
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
خداوندا شبم را روز گردان/چو روزم بر جهان پیروز گردان
شبی دارم سیاه از صبح نومید/درین شب رو سپیدم کن چو خورشید
غمی دارم هلاک شیر مردان/برین غم چون نشاطم چیر گردان
ندارم طاقت این کوره تنگ/خلاصی ده مرا چون لعل ازین سنگ
۲۵
۴۲ ۲۳ ۲ ۱۴
گذشت آن که دلم در شکنج موی تو بود
گذشت آن که جهان, پر ز گفتگوی تو بود
گذشت آن که دلم به سان قایق سرگشته
اسیر روی و موی تو بود...
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
تو را که هر چه مراد است در جهان داری, چه غم زحال ضعیفان ناتوان داری...
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
زن گفت: چیست راز این حلقه زر,این که انگشت مرا تنگ گرفته است به بر,
مردگفت: حلقه زندگی است حلقه خوشبختی است, همه گفتند مبارک باشد
من گفتم اما باز مرا, درمعنی آن شک باشد...(فروغ فرخزاد)
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵
سالها تو سنگ بودی دلخراش
آزمون را یک زمانی خاک باش
کز بهاران کی شود سرسبز سنگ
خاک شو تا گل برآید رنگ رنگ
۲
۳ ۲ ۱ ۱
گویند رفیقانم در عشق چه سرداری؟ گویم که سری دارم افتاده در پایی...
۹۹۶
۳۲۵ ۲٬۴۹۸ ۱۲۰ ۳۵